خاطرات یک بی عرضه جلد 04 – زرد

تعطیلات تابستان است. هوا عالی است و همه‌ی بچه‌ها، بیرون از خانه مشغول بازی و تفریح هستند. پس گرگ هفلی کجاست؟ او در خانه پرده‌ها را کشیده و با بازی‌های ویدئویی‌اش سرگرم است. گرگ اعتراف می‌کند که اگر در خانه بماند تابستان بسیار رویایی خواهد داشت اما نظر مادر گرگ در مورد تابستان ایده‌آل، کاملا متفاوت است.
حالا نظر کدام یک بر دیگری می‌چربد؟ آیا دیدگاه جدیدی وارد خانواده‌ی هفلی می‌شود و همه چیز را دگرگون می‌کند؟