آنا فاکس به تنهایی در نیویورک زندگی می‌کند. او بیمار است. دچار بیرون‌هراسی است. تنها مونس او یک دوربین ویدئویی پیشرفته است که با آن روز و شب خانه‌های همسایه را پنهانی تماشا می‌کند… تا اینکه سبی با دوربین خود رویدادی عجیب و باورنکردنی را می‌بیند. آیا آنچه او دیده یک جنایت وحشتناک واقعی بوده است یا آنطور که دیگران می‌گویند صرفا حاصل تخیل یک زن بیمار و نیمه دیوانه؟!

این کتاب که نبوغی خیره کننده را به نمایش می‌گذارد توسط من، لرد سیاه، لوید شیان به رشته تحریر در آمده است. دشمن قسم خورده‌ام من را در جسم نوجوانی به دنیای شما فرستاده است. شرم آور است! انتقامی وحشیانه خواهم گرفت! فقط قبل از آن باید مشقم را بنویسم…این کتاب را بخرید، وگرنه یکی از مجازات‌های زیر در انتظارتان خواهد بود: یک عمل جراحی ناخواسته- تبدیل شده به یک برده زامبی- نفرین شدن با طلسم نفخ غیرقابل کنترل انتخاب با خودتان است.

نیکسی با چوب جادویش مشکل دارد اما وقتی پای تفریح در میان است… این چوب جادو معرکه است…گرد جادویی و جادو خوب است اما وقتی چوب جادوی شما به اندازه خودتان بازیگوش است مجبور می‌شوید روی نبوغ و خلاقیت خودتان تکیه کنید تا به دردسر نیفتید.

ما که نمی‌توانیم با آنچه که هستیم خیلی فرق داشته باشیم. ما فقط می‌توانیم از لباس‌هایمان بیرون بیاییم از پوستمان که نمی‌توانیم. ما کی هستیم؟ این را در دفتر سوال نوشته‌ام. خواهرم یک علامت سوال برعکس آنجا کشیده است. آیا می‌دانم چه کسی هستم؟ مطمئنا نمی‌دانم که می‌دانم چه کسی هستم…