چرا پدر و مادرها باید کتاب « جنگ تمام شد » را بخوانند؟
چرا پدر و مادرها باید کتاب « جنگ تمام شد » را بخوانند ،سوالی است که در این مطلب با ذکر سه دلیل به آن پرداختهایم. برای آشنایی با این کتاب دیوید آلموند و چگونگی آموزش صلح به کودکان و نوجوانان، خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم.
جنگ از نگاه کودک و نوجوان
کتاب جنگ تمام شد خیلی ساده و معمولی جنگ از نگاه کودک و نوجوان را به ما نشان میدهد و به ما میآموزد که کودکان دربارهٔ جنگ چطور فکر میکنند.
جان، شخصیت اصلی داستان، سؤالهای مهمی دربارهٔ جنگ دارد. او حتی به شاه و اسقف نامه مینویسد تا بداند جنگ کی تمام میشود. او نگران پدر و مادرش و حتی بچههای آلمانی است که در جبههٔ مقابل کشورش، فرانسه، هستند. برای یان، پسر آلمانی، در دورسلف نامه مینویسد و همین باعث میشود سربازانی به خانهٔ آنها بیایند و او را خائن خطاب کنند. آیا کسی که به صلح و دوستی فکر میکند خائن است یا جنگطلبانی که به انسانیت خیانت میکنند؟
جان در کارخانهٔ اسلحهسازی هم به مسائل مهمی فکر میکند. اینکه مادران چرا دارند مهمات و اسلحه میسازند تا پدران در جبهه سلامت بمانند. تناقض عجیبی نیست؟ آیا اسلحهای که برای مرگ ساخته میشود میتواند نجاتدهنده باشد؟
نقش قدرتها در وارونه کردن واقعیتها
قدرتها میتوانند خیلی چیزها را تغییر دهند. کتاب جنگ تمام شد به نقش قدرتها در وارونه کردن واقعیتها نیز پرداخته است.
کودکان لازم است کودکی کنند، اما در کتاب جنگ تمام شد از آنها خواسته میشود در جنگ شرکت کنند. یکی از کودکان میپرسد: «آقا، ما بچهایم. چطوری بجنگیم؟ چطوری تو جنگ شرکت کنیم؟» معلم پاسخ میدهد: «بچههای خوبی باشین، شما این جوری میجنگین. با انجام کارهاتون، با انجام تکالیفتون، با دعا کردن.» و هنوز سؤال دوم کامل مطرح نشده، آقای مکتاویش با بداخلاقی میگوید: «دیگه سؤال نباشه. امثال شماها را میشناسم!»
جان هر شب دعا میکند جنگ تمام شود، اما هر صبح انگار از پایان جنگ خبری نبود.
دیوید آلموند (نویسندهی کتاب) برای نشان دادن ابعاد جنگ، عموگوردون را وارد داستان میکند تا عکس بچههای آلمانی را نشان بچهها و ما بدهد. تا فریاد بزند آنها هم بچه هستند و خانواده دارند. آنها هیولا نیستند!
کتاب جنگ تمام شد را برای آموزش صلحخواهی و صلحدوستی با فرزندانتان بخوانید.
آیا صلح رویایی است دستنیافتنی؟
به راستی آیا صلح رویایی است دستنیافتنی؟
جان کوچک است اما زندگی را خوب میفهمد، صحنهٔ پراکندن تخم گل سرخ را به یاد بیاورید. او حاضر است زخم دستش را تحمل کند، اما تخمهای ریز گل را، که نماد زندگی هستند و زیبایی و مربا را به ارمغان خواهند آورد، به کودکان نسلهای آینده هدیه کند.
جان خانواده را میفهمد، و میداند دوست داشتن از رابطه و شناخت و زمان ساخته میشود. برای همین است که پدر را به یاد نمیآورد. او حتی وقتی پدر برمیگردد او را مردی یونیفرمپوش توصیف میکند پشت میز آشپزخانه. او میفهمد که جنگ فاصله ایجاد میکند.
او خواب پایان جنگ را میبیند و از مادرش میپرسد اگر خوابی را زیاد ببینیم ممکن است واقعیت پیدا کند. در رویای او کارخانهٔ اسلحهسازی خراب شده و سر در آن گل سرخ روییده است. آیا صلح رویاست؟ شاید کتاب جنگ تمام شد که دربارهٔ جنگ نوشته شده به ما کمک کند برای تحقق این رویا کاری کنیم.