بندبازان، عاشقانه‌ای آموزنده و مسحورکننده

اشتراک گذاری:

رمان عاشقانه بندبازان

بندبازان، عاشقانه‌‌ای آموزنده

 

کتاب بندبازان یکی از شاهکارهای تحسین‌برانگیز و عاشقانه نویسنده مشهور نوجوانان، دیوید آلموند است. داستان در فضایی که شکاف طبقاتی ساکنان شهر به‌خوبی توصیف شده، اتفاق می‌افتد. از شرایط محل زندگی گرفته تا نوع خوراک، پوشش و امکانات تفریحی، پزشکی، رفاهی و… کاملا در کتاب به تصویر کشیده شده؛ اما چگونگی و نحوه برخورد نادرست والدین با فرزندان‌شان و همچنین ناآگاهی آن‌ها نسبت به مسائل تربیتی، تقریبا مشابه هست. این موضوع نشان‌دهنده‌ی نقش تاثیرگذار و انکارناپذیر فرهنگ و تربیت اجتماعی بر رفتار افراد جامعه است.

 

شخصیت‌های نوجوان داستان بندبازان در چه فضایی زندگی می‌کنند؟

 

کودکانی که با تبعیض‌های غیرقابل چشم‌پوشی در کنار یکدیگر بازی می‌کنند، درس می‌خوانند و فراز و نشیب‌های دوران بلوغ را تجربه می‌کنند. دوران حساس و تکرارنشدنی نوجوانی و جوانی‌شان را با هم طی کرده و بزرگ می‌شوند.

شخصیت های اصلی داستان (بدون در نظر گرفتن سطح رفاه خانواده)، تبدیل به نوجوانانی می‌شوند که تحت‌تاثیر تربیت اشتباه و اهمال‌کاری والدین‌شان تجربه‌هایی تلخ و در برخی موارد جبران‌ناپذیر را از سر می‌گذرانند.

فرقی نمی‌کند که هالی، شخصیت دختر داستان باشد؛ که در شرایط خوبی زندگی می‌کند و پدرش در کارخانه کشتی‌سازی دارای موقعیت خوبی است، یا دومنیک، پسری در خانواده‌ای با شرایط مالی نه‌چندان مناسب و پدری کارگر در کارخانه کشتی‌سازی، یا حتی وینسنت، پسری فراری از خانه و مدرسه؛ که حتی حضورش در خانواده و رفتارهای نامناسبش، فراتر از تحمل مادر می‌باشد.

 

چرا خواندن کتاب بندبازان به والدین، معلمان و تسهیلگران نیز توصیه می‌شود؟

 

از آنجایی که آگاهی در مورد اصول صحیح فرزندپروری از ارکان اصلی تربیت می‌باشد، نویسنده با چیره‌دستی و در قالب داستانی جذاب، غفلت از این امر مهم را کتاب بندبازان گوشزد کرده و عواقب آن را پیشِ چشمانتان به تصویر می‌کشد.

با خواندن هر فصل از کتاب و پیشروی داستان، تاثیر فرهنگ تربیتی ـ اجتماعی و عواقب گاها جبران‌ناپذیری که برای شخصیت‌ها در پی دارد، با مهارتی وصف‌ناپذیر توصیف شده است. فصلی از داستان که پدر، پسرش را برای اثبات شجاعت و به اصطلاح مرد شدن، ترغیب می‌کند تا به ‌سمت حیوانات شلیک کرده و شکار را برای شام به خانه بیاورد؛ درحالی‌که مادر، پسرش را سرزنش کرده و هنگامی که پسر با شکار به خانه بازمی‌گردد، وی را مجبور به دفن لاشه می‌کند.

 

چه نتیجه ای از خواندن داستان بندبازان می‌گیریم؟

 

در فصلی دیگر شاهد روابط نوجوانان، بدون نظارت والدین‌شان، با همدیگر هستیم؛ این ناآگاهی و عدم توجه به‌موقع، موجبات خسارت‌های فراوانی چون قتل غیرعمد، آزار و اذیت هم‌نوعان و حیوانات، تجاوز، ترک تحصیل و… را در پی خواهد داشت.

نتیجه‌ی این کوتاهی در امر تربیت، برای والدین پیامدی غیر از تکرار و تجربه‌ی چندباره‌ی این چرخه‌ی معیوب توسط فرزندان‌شان، نخواهد داشت.

 

قسمت‌هایی منتخب از کتاب بندبازان

 

  • آن بهار ادامه یافت و ما خوش‌حال شدیم. ما بزرگ شدیم، یاد گرفتیم و به فکر فرو رفتیم. فهمیدیم که جهان ما بی‌پایان است. فهمیدیم چیزی چون تکامل و تحول وجود دارد. فهمیدیم بدن ما مثل بدن حیوانات است. فهمیدیم در برابر شکاف زمان و مکان هیچ هستیم. به وجود همه‌چیز شک کردیم. من از این فکر لرزیدم، اما هالی فقط خندید.

فریاد کشید: «ما آزادیم!»

  • دنیا وقتی به کام تو میشه که الان سخت کار کنی و هرچه تکلیف می‌کنند، انجام بدی. فعلا درس بخون و مدرک بگیر. از تمام موانع که عبور کنی، استعدادهات رو کشف می‌کنی و اگر کارها همان‌طور پیش بره که آرزو داری، نقاشی هم می‌کنی، با تمام وجود و با رضایت‌‎ خاطر نقاشی می‌کنی.
  • باز هم نوشید. هر دو حس کردیم پرنده‌ها در درون‌مان بال‌بال می‌زنند. روی نیمکت قرمز قطار به‌هم تکیه دادیم، چرت زدیم و از میان شهرهای در حال تاریکی به‌طرف محله‌ی بی‌رنگ و روی خودمان رفتیم. کمی در بوته‌زار توقف کردیم. او را محکم بغل کردم و بال‌بال زدن مهربانانه‌ی قلب پدر بیچاره و عزیزم را حس کردم.

کتاب بندبازان را می‌توانید از اینجا تهیه کنید.