چرا خوب است کتاب دختر ستارهای و دختر ستارهای همیشه عاشق را بخوانیم؟
دوست دارم جلد اول و دوم را به دوستانم پیشنهاد بدهم و برای این پیشنهاد چند دلیل دارم، در هر دو کتاب روی چند موضوع گفتوگو و تاکید میشود که از دید من مسائل بسیار مهمی هستند:
احترام به تفاوتها
رعایت این مورد توجه دیگران را جلب یا تنفرشان را برمیانگیزند، همچنین ممکن است اطرافیان فرد را گیج کند، از دایرهی امن آنها فاصله داشته باشد و آنقدر دور از تصورشان باشد که با تعجب با آن برخورد کنند. گاهی احساساتشان از تعجب فراتر میرود و به بیزاری و انزجار میرسد. با این حال، آنچه ما لازم داریم احترام به تفاوتهاست. یعنی بپذیرم همه مثل هم لباس نمیپوشند، غذا نمیخورند، دوستی نمیکنند و علایق مشابه ندارند.
این نگرش به من و بقیه کمک میکند در پذیرش هم باشیم تا همگی در صلح بیشتری باشد. اگر میخواهیم دنیا زیباتر باشد، بهتر است کتاب دختر ستارهای را بخوانیم و دلیل دوم خواندنش این است که مراقبت را بیاموزیم.
مراقب دیگران بودن و برای خوشحالی دیگران کاری کردن
برای این کار لازم است آنها را بشناسیم. این فقط به معنی مراقبت از کسانی که بهخوبی میشناسیم را نمیدهد. ممکن است مراقبت از کسی باشد که از طریق خواندن مطلبی در روزنامه شناختیم. شاید مراقبت از آدمی باشد که در همسایگی ما زندگی میکند و ما داریم خاطراتش را برایش جمع میکنیم. شاید شنیدن نیازمندی یکفرد و همراهی با او باشد. دختر ستارهای همهی اینها را خوب بلد است.
میداند چطور از مادرش بخواهد برای پسری که ندیده، کراواتی با نقش جوجهتیغی درست کند و آن را پشت در خانهاش بگذارد. چطور کارتپستالهای دستساز درست کند و بدون اسم برای افراد بفرستد. او دنبال دریافت تشکر و قدردانی نیست، برای همین هدیههایش نام و نشانی ندارند. کارهایش نشان از توجه مداوم او به دیگران و نیازهایشان دارد، که شاید فقط یکبار با آنها مواجه شده است. در کل مراقبت از دیگران را به ما میآموزد.
مراقبه یا یکی شدن با جهان
این دختر مکانهای خاصی را پیدا کرده و در آنجا مراقبه میکند و خوب بلد است از خودش هم مراقبت کند. در کتاب دختر ستارهای مراقبه نوع اتصال به خود و جهان است، گویی از نو این رابطهی را تعریف میکنید. مراقبه فرصتی است برای سکوت، آرامش، کاری نکردن و حتی فکر نکردن. مراقبه در جهان شلوغ امروز ما ضرورتی انکارناپذیر است، دستکم برای کم کردن استرس. همچنین فرصتی است برای دیدن دنیا به نوعی دیگر. اگر کتاب دختر ستارهای را بخوانیم شاید ما هم مکانهای خاص خودمان را برای مراقبه پیدا کنیم یا حداقل زمان کوتاهی در روز برای آن.
خودت را بشناس
شناخت حرف تازهای نیست، اما خود چگونه تعریف میشود؟ چون او مدرسه را تجربه نکرده است و در خانه تحصیل کرده است یا چون برای او مُد مهم نیست، بلکه هنر، خلاقیت، ساختن و لذت بردن از دنیا مهم است. شاید برای او همرنگ جماعت شدن نهتنها لذتی ندارد، که او را از آنچه میخواهد باشد هم دور میکند؛ از آنچه با آن راحت است و از آن لذت میبرد، مثل کیف آفتابگردانش، پیراهنهای بلندش و گیتارش. اصلا مثل دختران دوروبرش نیست که لباسهای جیغ بپوشد، آرایش غلیظ کند و عین بقیه حرف بزند.
اصالت داشتن دختر ستارهای از سر تفاوتهایی است که با بقیه دارد. گویی از یککارخانه درنیامدهاند که همه شبیه هم باشند. او میداند همدلی با کسی که درد میکشد مهمتر است تا تشویق تیمی که به خاطر آن در زمین است، برای همین، بی هیچ تردیدی، وقتی بازیکن تیم حریف آسیب میبیند سر او را به دامن میگیرد. او با هر گُلی که به دروازه وارد میشود فریاد تشویق سر میدهد، برایش فرقی نمیکند گل به تیم خودش باشد یا حریف. دختر ستارهای دنیای خودش را دارد، متفاوت با همسالانش.
نگاهی دیگر به عشق
آیا عشق آنقدر قدرتمند هست که طرد را تاب بیاورد آیا عشق میتواند دیده نشدن و حذف را آن قدر کمرنگ کند که انتخاب هر دو طرف همین باشد. لئو اینطور نیست و عادت ندارد دیگران او را ندیده بگیرند، حذف و ترک کنند. پس یکی شدن با جماعت را انتخاب میکند و عشق را پس میزند.
با اینکه برای احترام به خود صحنه عشق را ترک میکند، اما همیشه عاشق میماند، و چقدر مهم است این احترام به خود در عین عاشق بودن! راستی ما چقدر عشق دیگران را پذیرفتهایم؟ چقدر به آنها فرصت پذیرش خویشتن را دادهایم؟ چقدر خواسته یا ناخواسته آنها را حذف یا طرد کردهایم؟ کتاب به ما فرصتی میدهد تا دوباره به عشق نگاه کنیم و ببینیم باعث رشد ما شده یا مانع ما و همچنین چالشهای بزرگی را مطرح میکند.
کتاب دختر ستارهای را میتوانید از اینجا تهیه کنید و یا نسخهی الکترونیک این دو کتاب را اینجا در طاقچه بخوانید.